شادمانی کن
در رفتن و رسیدن ؛
یک گام اشتباه کافی است ،
که تا قیام قیامت
قدم هایت ؛
به تو خیانت کنند .
هر چند ؛
گام هایت را محکم و قوی برداری !
لیکن تا مقصد ؛
فرسخ ها - سنگ و صخره – تو را به سخره می گیرند .
فارغ از دیگران ؛
بگذار عقل تو ؛
عقال عقده ها و عقیده ها باشد .
نه حمال بی جیره و مواجبی
که کیسه های کاه حمل می کند !!
*
جماعتی ناقص الخلقه ی عدس مغز ،
عادت کرده اند ،
دنیا را با دست های ناقص شان وجب کنند .
بی آنکه بدانند ؛
همسایه ی گونه ی ناشناخته ای هستند
که از قضا ،
انسان نام دارد و قوانین کاینات را می نویسد.
فارغ از دیگران ؛
بخند !
شادمانی کن !
*
بگذار خفاش های خون آشام ؛
در نکبت غارهای تاریک شان
سوکواری کنند !
تو را به زیبایی همین بهار !
به همان عصر عطر آگین زیر نم نم باران !
به گرمی قلبم که برای تو می تپد !
فارغ از دیگران ؛
بار شانه هایت را ، لحظه ای بر زمین بگذار . . .
عاشقانه
زندگی کن !